جدول جو
جدول جو

معنی متفرق گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

متفرق گشتن(خُوَرْ / خُرْ)
متفرق گردیدن. متفرق شدن:...از سلک نظم و انخراط منتشر و متفرق گردد. (سندبادنامه ص 5). از غلبۀ شوق جمیع اهل سنگر از مقر خود برآمده به صحرا و بیابان متفرق گشتند. (مجمل التواریخ گلستانه ص 213)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متفرد گشتن
تصویر متفرد گشتن
تک شدن بی مانند گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پراکنده شدن پراگنیدن پراکنده شدن: چون چنان بدیدیم همه بگریختیم و متفرق شدیم
فرهنگ لغت هوشیار
پراکنده شدن، تارومار شدن، جدا شدن
متضاد: جمع شدن، گرد هم آمدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد